از کجا میدانستم که خواب میدیدم...؟( قسمت دوم )

ساخت وبلاگ
بهش اشاره کردم کیفم رو بیاره، خیلی طولش داد... دوباره صداش کردم ، سرشو آورد بالا... وحشت مثل ریشه ی درخت گردوی خونه همسایه تو وجودم رخنه کرد... چشمای قشنگش که همیشه پر از وفاداری و دوستی بود ، حالا پر از درد و آه شده بود... حالش خوب نبود، حال منم خوب نبود... به زور صدای ناله هاشو شنیدم ،کیفمو برداشتم و درو بستم... ... - زود برمیگردیم دیگه؟ اون توی خونه تنهاست. عادت نداره خیلی تنها بمونه تازه حالشم خوب نبود فکر کنم مریض شده... - نمیدونم چقدر کارمون اینجا طول میکشه... ... کاش اونروز تورو تنها نمیزاشتم کاش پیشت بودم اون لحظه ی دردناک... کاش میدیدم چجوری میری... نمیتونم نبودنتو هضم کنم . دنیا بدو از کجا میدانستم که خواب میدیدم...؟( قسمت دوم )...ادامه مطلب
ما را در سایت از کجا میدانستم که خواب میدیدم...؟( قسمت دوم ) دنبال می کنید

برچسب : میدانستم,خواب,میدیدم؟,قسمت, نویسنده : nowaytogo بازدید : 42 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:47

حالا دیگه میدونم ویلیام واقعی نیست و دکترم هم راست میگفت... راجب دفتر خاطرات و نوشته های توش با هیچکس حرفی نزدم؛ راستش ترسیدم . میترسم بهشون بگم چی شده و مامان منو هرگز نبخشه... دیروز سعی کردم از دکترم بپرسم چجوری آدمها خاطراتشونو فراموش میکنن ولی ترسیدم به چیزی شک کنه و بفهمه یه چیزیو قایم میکنم... ترس... ترس از تاریکی یا ترس از حیوانات مختلف یا حتی ترس از جن و ارواح... همه ی اینها با ترسِ من فرق میکنن؛ ترسِ از دست دادن، ترسناک ترین ترس دنیاست... از دست دادن کسایی که کنارتن... شاید ترسناک تر هم باشه ترسِ از دست دادن کسایی که کنارت نیستن... مُردن ویلیام توی خواب من ترسناک بود... من دارم چیزی ر از کجا میدانستم که خواب میدیدم...؟( قسمت دوم )...ادامه مطلب
ما را در سایت از کجا میدانستم که خواب میدیدم...؟( قسمت دوم ) دنبال می کنید

برچسب : میدانستم,خواب,میدیدم؟,قسمت, نویسنده : nowaytogo بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 13:47